جوک

اصفاهانیه ۲۵ تومانی تو دستش عرق  میکنه میگه هر چی گریه کنی خرجت نمیکنم

 

 

از یه نفر می پرسن چرا قرصهات رو به موقع نمیخری؟میگه میخام میکروبها رو غافل گیر کنم

 

 

یه دیوونه میگه چیکار کنم که بارام جوک بسازن؟میگن برو یه کاره عجیب بکن فرداش میره یه قلابه ماهی گیری بر میداره میره میشینه تو کویر یهو میبینه یه نفر با قایق موتوری از جلوش رد میشه

 

  

یه دونده دوپینگ میکنه برای این که کسی نفهمه اخر میشه

  

یکی میره دزدی صاحب خونه پا میشه میگه کیه اون جا؟میگه:گربس بعععععععع

  

یکی با هواپیما میاد تهران به دوستش میگه:اگه می دونستم اینقدر نزدیکه با ماشین می یومدم

  

از یه ترکی می پرسن سفر حج چطور بود؟میگه خیلی سنگ به سر و صورتم خورد ولی بالاخره بوسیدمش

 

به یکی میگن با اداره جمله بساز میگه ا....داره بارون میاد

 

اصفاهانیه موبایل میخره صفرشو میبنده

 

از اصفاهانیه میپرسن شیرین تر از عسل چی خوردی میگه:ترشی مجانی

 

یکی عینکش رو دوره دستش می چرخونه بعد به چشمش میزنه سرش گیج میره

 

 

انقدر میگین یارو رفت تونس نتونس اخر میره و همه رو ضائع میکنه

 

 

به طرف میگن سگ شما بچه ما را گاز گرفته
طرف میگه اولاَ سگ ما گاز نمی گیره دوماَ سگ ما بستس سوماَ اصلاَ ما سگ نداریم

 

 

 

تو یک رستوران فرانسوی یک سفید پوست داشت سالاد میخورد، یک سیاه‌پوست آفریقایی وارد شد و سفارش جوجه داد و علاوه بر خود جوجه، تمام استخوانهاش را هم جوید! سفید پوست با تمسخر گفت: در کشور شما سگها چه غذایی می‌خورند؟ سیاه پوست با خونسردی جواب داد: معمولا سالاد

 

 

به یکی میگن با آجر جمله بساز. میگه.: بااجر که جمله نمی سازن . دیوار می سازن 

   

   

به غضنفر میگن : لپ لپ می خری ؟

میگه : آره !

میگن : حالا جایزه هم توش داره ؟

میگه : فکر نمی کنم ،‌ من لپ لپ رو واسه کیفیتش می خرم !  

   

 

از غضنفر می پرسن : نخست وزیر به انگلیسی چی می شه ؟

میگه : First And Under !  

   

   

یارو تو یک شب برف و بورانی داشته از سر زمین برمیگشته خونه ، یهو میبینه یکجا کوه ریزش کرده ، یک قطار هم داره ازون دور میاد ! خلاصه جنگی لباساشو درمیاره و آتیش میزنه ، میره اون جلو وامیسته . راننده قطاره هم که آتیش رو میبینه میزنه رو ترمز و قطار وا میسته . همچین که قطار واستاد ، یارو یک نارنجک درمیاره، میندازه زیر قطار ، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار میشن ! خلاصه یارو رو میگیرن میبیرن بازجویی ، اونجا بازجوه بهش میتوپه که : مرتیکه خر ! نه به اون لباس آتیش زدنت ، نه به اون نارنجک انداختنت ! آخه تو چه مرگت بود ؟! یارو میزنه زیر گریه ، میگه : جناب سروان به خدا من از بچگی این دهقان فداکار و حسین فهمیده رو قاطی میکردم !  

   

   

مردها 3 تا آرزو دارند :

1 – اونقدر که مادرشون میگه ، خوشتیپ باشند .

2 – اونقدر که بچّه شون میگه ، پولدار باشند .

3 – اونقدر که زنشون شک داره ، زن داشته باشند !   

   

   

بچه: مامان! شاهزاده رویاها با اسب سفید یعنی چی؟ مامان: یعنی یه خری مثل بابات! 

   

   

روز قیامت خدا می گه مردی زن ذلیل برن اون طرف وایستن بقیه این طرف. همه مردا می رن تو قسمت زن ذلیل ها وی میستن به جز یک نفر. خدا هیجان زده می شه کلی اون مرد رو تشویق می کنه و بعد ازش می پرسه: تو چرا نرفتی اون طرف؟ آقاهه می گه: زنم گفته همین جا وایسا جُم نخور تا من برگردم. 

   

   

مرد، این موجود بیچاره!
وقتی به دنیا میاد، همه حال مامانشو می پرسن! وقتی ازدواج می کنه همه می گن چه عروس خوشگلی! وقتی می میره همه می گن بیچاره زنش!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد